تویی که فکر رفتنی...منم که خیره مانده ام ر. ابوترابی
منی که اشک شوق روی گونه ام نشانده ام.
هوایی حرم شدی به شوق پرکشیدنت
کبوتران عشق را از این قفس پرانده ام
برای دل بریدن از تو این زن غریب را
هزار بار بین قتلگاه و تل دوانده ام
مرا به جایگاه همسر وهب رسانده ای
تورا به آرزوی لحظه لحظه ات رسانده ام
نگاه کن چگونه این دل همیشه تنگ را
به قدر راه خانه تا دمشق گسترانده ام
نشد پدر شوی برو...نشد که مادری کنم ...
ولی ز طعم مادری به کام خود چشانده ام
خیال میکنم که در خرابه های سوریه
هزار دانه دختر سه ساله پرورانده ام...
توعهد کرده ای که پابه پایم عاشقی کنی
ببین به پای عهد های تو چه خوب مانده ام
فرشته ها به رفتن تو خیره مانده اند و من
هزار بار زیر لب وان یکاد خوانده ام
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |